نهاد خانواده ، فرصت ها و تهديدها
نهاد خانواده ، فرصت ها و تهديدها
نهاد خانواده ، فرصت ها و تهديدها
نويسنده: محمد مهدي بهداروند
از سوي ديگر نهاد خانواده کانون پرورش نسل آينده و پناهگاه روحي و عاطفي براي افراد جامعه است. عواطف اجتماعي و انساني در محيط خانوادگي رشد مي کند و با سست شدن بنيان نهاد خانواده ، عواطف نيز در اجتماع کاهش خواهد يافت.
بر اين اساس نهاد خانواده از ديرباز ، رکن طبيعي و اساسي جوامع انساني به شمار مي رفته که هم با ضروريات زندگي و هم با سرشت و طبيعت انساني سازگار بوده است .
در اهميت و ارزش و ضرورت اين نهاد ، اين بس که گفته شده ، خانواده نخستين آموزشگاه و پرورشگاه انسان ، انتقال دهنده فرهنگ و تمدن ، محل کسب ارزشها و فضائل انساني و اخلاقي ، زمينه ساز تکامل و تحول کارگاه الگوسازي و سرنوشت سازي و در يک جمله سعادت و شقاوت جامعه در گرو تأمين سلامت و يا عدم سلامت اين نهاد با اهميت است .
در نظام ارزشي اسلام ، خانواده از منزلت و قداست خاصي برخوردار است و در محيط خانواده ، زنان مديريت داخلي اين واحد کوچک اجتماعي را برعهده دارند. و در سايه تلاش آنان مشکلاتي همچون احساس بي هويتي ، احساس ناامني اجتماعي ، محروميت از داشتن الگوي مناسب شخصيتي ، ترس و اضطراب، بي هدفي، کمبودهاي عاطفي و ... رخت بر مي بندد و شخصيت و ساختمان رواني اعضا شکل مي گيرد و روح آنها تلطيف مي شود .
بنابراين مشعل هاي عاطفي انساني در محفل خانواده و در جامعه بزرگ بشري ، وجود پاک و دل هاي بي آلايش مادران است و نقش رهبري آنها از جهت پاسداري از ارزش هاي انساني اسلامي بسيار مهم و خطير مي باشد و به جرئت مي توان گفت بدون وجود مادري پاک نهاد ، تربيت با مشکلات جدي رو به روست .
بر اين اساس شک نداريم که اثبات اين که خانواده کانون عواطف انساني است کار چندان دشواري نيست. چرا که تنها به خاطر وجود عنصري به نام مادر به راحتي مي توان خانواده را کانون اين عواطف دانست .
زن به خودي خود ، مظهر عواطف انساني است. يکي از مهم ترين ويژگي هاي روح زن که مي توان گفت ، بسياري از ويژگي هاي فرعي او برخاسته از آن است . شدت و قوت عنصر عاطفه و احساس در وجود اوست . اين ويژگي در شناخت روح زن به اندازه اي اهميت دارد که بدون درک و شناخت آن نمي توان به شناخت روحيات و خصوصيات زن و شخصيت او دست يافت.
بي ترديد نهاد خانواده ، يک محيط تربيتي است . شايد بزرگ ترين وظيفه هر پدر و مادري تربيت صحيح فرزندان و تحويل افرادي شايسته به جامعه باشد.
کودکان تا زماني که به سن جواني مي رسند، محيط هاي تربيتي مختلفي را مي گذارنند ، اگر در گذشته اي نه چندان دور ، وظيفه آموزش و تربيت صرفا و بيشتر به عهده خانواده ها بود، اما اکنون نهادهاي مختلفي همچون مهد کودک ، مدرسه و دانشگاه در انجام اين مهم ، خانواده را ياري مي دهند. اما با اين وجود ، هنوز هم خانواده نقش اول را بازي مي کند . از اين رو بايستي والدين که مربيان اصلي فرزندان هستند ، بيشترين تلاش را در اين زمينه مبذول دارند و اين مهم خود نيازمند لوازم بسياري است. آگاهي به اهداف تربيتي، آشنايي به فنون و روش هاي تربيتي ، داشتن برنامه مشخص و کارآمد براي اين تربيت و ... اما شايد مهم ترين عنصري که در اين زمينه نقش حياتي دارد، عنصر محبت است .
بنابراين تاکنون مشخص شد که زن و مرد به عنوان ارکان واقعي نهاد خانواده محسوب مي شوند که يکي در سمت مدير داخلي و ديگري در سمت مدير تأمين درآمد خانواده به ايفاي نقش مي پردازد .
به عبارت ديگر به موازات سرپرستي مرد در خانواده و مسئوليت در خصوص کسب درآمد ، زن نيز مسئوليت و مديريت امور داخلي خانه را بر عهده دارد و مسئوليت هاي مهمي متوجه اوست . يکي از جنبه هاي مهم مديريت زن تنظيم دخل و خرج براي تأمين مايحتاج اعضا است. بنابراين اگر چه رکن مهمي از اقتصاد خانواده به مرد سپرده شده است ولي رکن ديگر در اختيار زن است. البته طبيعي است که چرخه زندگي همواره بر يک روال ، قابل پيش بيني نيست شايد گاهي اوقات مشکلات و تنگناهايي در اين مسير به وقوع بپيوندد که به سرعت قابل رفع نباشد و زندگي را شديدا تحت تأثير خود قرار دهد و اين زمان اين نقش حياتي زن است که با تسلي دادن و درک شرايط همسر و همدردي با او به جبران خسارت و رفع کمبودها مي پردازد و بحران را از خانه و خانواده به بيرون مي راند.
پس از انقلاب اسلامي نوع نگرشي که امام خميني (ره) بر اساس دستمايه خويش از فرهنگ اسلام ناب به زن و جايگاه انساني او در خانواده نشان دادند همگي عاملي گرديد که زن را در شئون اجتماعي و مشارکت و حضور در صحنه هاي اجتماعي جامعه ،هم پا و همطراز مرد معرفي نمود و در تمام ابعاد فرهنگي ، سياسي و اقتصادي خواستار نقش آفريني شايسته و در خور بانوان محترمه باشند .
ايشان در يکي از سخنراني هاي خود نسبت به مقام و اهميت زن مي فرمايند :
اين حرف ها و اين شعرها و اين چيزهايي که در خارج درست کردند ، اينها خوف اين است که يکبار خداي ناکرده بعضي جوان هاي ما هم به اشتباه بيفتند که مبادا يک همچنين چيزي باشد و بشود. مبادا يک وقتي اسلام بيايد در خانه را بر روي زن ها ببندد ، قفلش کند که ديگر بيرون نيايند از خانه ها ، زن ها در صدر اسلام در ميدان ها مي رفتند .
در خصوص زنان ، اسلام هيچ گاه مخالف آزادي آنها نبوده است، بلکه بر عکس اسلام با مفهوم زن شيئي شده و به عنوان شيء مخالفت کرده و شرافت و حيثيت او را به وي باز داده است . زن مساوي مرد است . زن مانند مرد آزاد است که سرنوشت و فعاليت هاي خود را انتخاب کند . (1)
بنابراين زن در اين نهاد خانواده ، علاوه بر وجهه انساني خويش و نيز نقش اجتماعي اش در سطح کلان ، در سطح داخل خانه ، داراي نقش و مسئوليت هاي چندي است که تربيت صحيح فرزندان و پاسداري از کيان انساني و ديني خانواده ، مهم ترين وظايف او ، به عنوان مادر و همسر مي باشد . اصولا زنان نيمي از پيکره اجتماع هستند و جامعه براي باروري و پويايي در زمينه هاي فرهنگي ، اجتماعي و اقتصادي طبعاً نيازمند نيروي عظيم زنان و مادران است . هر فرد بر اساس حق طبيعي انساني خود حق دخالت در تعيين سرنوشت خود و جامعه اش را داراست .
لذا زنان نيز علاوه بر ايفاي نقش خانوادگي بايد در جامعه حضوري فعال و مؤثر داشته باشند تا به نوبه خود در رهيافت سياسي ، اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي جامعه تأثير گذار باشند.
قطعا مشارکت زن در تصميم گيري ها و استفاده از آراء و افکار و انديشه هاي آنان ، سبب مي شود که زنان از حالت انفعالي خارج شده و به صورت يک عنصر فعال در عرصه هاي اجتماعي ظاهر شوند . زنان براي پرورش استعدادهاي خود بايد به عرصه هاي سطوح مختلف مسئوليت ها گام بگذارند . جامعه به نيرو و توان همگان نيازمند است و هر گونه ضعف و اهمال در ايفاي نقش هاي محوله ولو در مقياس کوچک ، مي تواند جامعه را دچار ضعف و نابساماني سازد .
جامعه و اجتماع مجموعه اي از افراد انساني است که با قوانين و آداب و سنن خاصي به يکديگر پيوند خورده اند. به بيان ديگر انسان ها اشخاص اجتماعي به شمار مي روند که نسبت به يکديگر احساس نياز مي کنند و همين نياز باعث گرديده که در کنار يکديگر جامعه و اعتبارات انساني را به وجود آورند.
شکل نهاد خانواده و زندگي جمعي انسان در طول تاريخ همواره در حال تغيير بوده است . گذشت زمان و زندگي انسان ها در بستر تاريخ روز به روز بر پيچيدگي ها و ابعاد کمي و کيفي و حيات اجتماعي آنها افزوده است به طوري که جوامع امروزي را در بسياري از زمينه ها نمي توان با جوامع اوليه قابل مقايسه دانست.
با ايجاد مناسبات جديد انساني، بروز پديده هاي بي سابقه اجتماعي، پديد آمدن مسائل و موضوعات نو در عرصه هاي مختلف سياسي ، فرهنگي ، اقتصادي و اجتماعي و ... همه و همه زندگي جمعي انسان را در برابر نيازها و ضرورت هايي قرار داده است که پيش از اين و در گذشته هيچ گاه با آنها مواجه نبوده است. در اين بين آنچه که از تعدد و تنوع اين نيازها بيشتر و مهم تر است ، ارتباط متقابل و تنگاتنگي مي باشد که در ميان ابعاد گوناگون حيات جوامع امروزي بوجود آورده است. بالطبع اين ارتباط نزديک و متقابل موجب مي شود که هرگونه سياست گذاري و برنامه ريزي در يکي از بخش ها ، ساير زمينه ها را تحت تأثير قرار دهد و خود نيز متأثر گردد. افزون بر همه اينها ، جوامع معاصر، ديگر مانند گذشته اجزاء جداگانه و پراکنده اي نيستند که ارتباط اندکي با هم داشته باشند . اينکه جهان شاهد گسترش روز افزون ارتباط جوامع با يکديگر ، توسعه همکاري هاي دو جانبه ، منطقه اي و جهاني و ايجاد قطب بندي هاي گوناگون سياسي و اقتصادي است ، همين پيچيدگي ها و ظرافت ها متفکرين جوامع مختلف را واداشته است که نظريه هايي ابراز دارند که به تئوري توسعه موسوم شده اند .
ويژگي تئوري توسعه ، اين است که کليت جامعه را در نظر مي گيرند و مسائلي را در سطح کلان مورد بررسي قرار داده و راه حل ارائه مي دهد .
آنچه تا کنون درصدد اثبات آن در نهاد خانواده بوديم وجود و حقيقت دو عنصر محوري آن به نام زن و مرد بود.
زنان نيمي از پيکره جامعه اند . براي پيشرفت هر جامعه بايد هر دو جنس فعالانه در عرصه هاي خانواده و اجتماع و در عرصه هاي گوناگون حضور داشته باشند .
زن و مرد از نظر روحي ، مذهبي ، فرهنگي و فيزيولوژيکي و ... کامل کننده يکديگرند و هر کدام ويژگي هاي شخصيتي ، عاطفي و شناختي منحصر به فرد خود را دارا مي باشند. همين تفاوت ها موجب مي شود که هر کدام با ديد و نگاه متفاوت به جهان و پديده هاي اجتماعي بنگرند و چهره دگرگونه اي از آنها را به معارف بشري ارزاني دارند و از اين جهت مکمل يکديگر گردند .
بنابراين نقش آفريني و مسئوليت پذيري انسان ها در جامعه ، تنها به مردها اختصاص ندارد ، بلکه زنان هم در اين راستا سهم قابل توجهي در خانواده، جامعه و مشارکت اجتماعي دارند. او در اين مشارکت سهمي بس قابل تقدير را بر عهده دارد که به عنوان نمونه نقش به سزايي در تربيت فرزندان در محيط داخلي خانواده دارد . مي توان گفت که صلاح و فساد جامعه به زنان وابسته است .
يعني اگر در يک جامعه زنان ، مهذب و متدين و صالح باشند تمام اعضاي آن جامعه رستگار خواهند بود و اگر زنان فاسد باشند جامعه فاسد خواهد بود.
امام خميني (ره) در اين زمينه مي فرمايند:
صلاح و فساد يک جامعه از صلاح و فساد زنان آن جامعه سرچشمه مي گيرد . زن يکتا موجودي است که مي توان از دامن خود افرادي را به جامعه تحويل دهد که از (برکت شان) يک جامعه بلکه جامعه ها به استقامت و ارزش هاي والاي انساني کشيده شوند و مي توان برعکس آن باشد . (2)
البته در اين ميان ، آسيب ها و تهديداتي وجود دارد که مي تواند اين مشارکت و همکاري و همفکري و همدلي طرفين را مورد خدشه قرار دهد و عامل ناهنجاري هاي خانوادگي و اجتماعي شود.
دراين قسمت درصدد هستيم که به برخي از اين مخاطرات و تهديدات که نهاد مقدس خانواده را در تيررس خود قرار مي دهند مورد بررسي قرار داده و آثار و بازتاب آن را هم تبيين نموده و راهکارهاي مقابله با آنها را معين نماييم .
اين تهديدات در يک بحث مختصر متناسب با وضعيت موجود عبارتند از :
البته اين حضور فعال در خانه ، تمام مشارکت نيست زيرا هم جامعه و هم خود زنان محتاج مشارکت وسيع تر و همه جانبه تر آنان هستند ، اما همين نقش ها که به واسطه توانايي و خصايص زنان به آنان عطا شده است يکي از عمده ترين مجاري دخالت آگاهانه و تأثير گذار آنان را در جامعه فراهم آورده است و بدين طريق اين امکان را به آنها داده است که ساير عرصه ها را نيز به نوعي متأثر سازند .
پس تصورات ناسازگاري ميان اداره ي امور منزل با مشارکت و فعاليت اجتماعي تصوري نابجا و غلط است. زن مي تواند ضمن حفظ جايگاه رفيع خود به عنوان مادر و مربي فرزندان و همتايي وفادار براي همسرش به امور اجتماعي متناسب بپر دازد و در عين حال بايد رسيدگي به امور خانه را يکي از مصاديق بارز و مهم مشارکت اجتماعي دانست و ميزان اهميت همسرداري و فرزند پروري از نظر اسلام تا جايي است که بايد آن را اولويت اول يک زن مسلمان به شمار آورد .
ما مفتخريم که بانوان و زنان پير ، جوان و خرد و کلان در صحنه هاي فرهنگي ، اقتصادي ،نظامي حاضر و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالي اسلام و مقاصد قرآن کريم فعاليت دارند . (3)
بايد هم زن ها ، هم مردها در مسائل اجتماعي ، در مسائل سياسي وارد باشند و ناظر باشند ، هم به مجلس ناظر باشند هم به کارهاي دولتي ناظر باشند واظهار نظر بکنند . (4)
از سوي ديگر در عين حالي که حضور اجتماعي زنان يکي از مصاديق بارز و مهم مشارکت اجتماعي به حساب مي آيد ولي اين حضور هرگز نبايد به بي احترامي و سوء استفاده از او منجر شود و لذا روابط و معاشرت او با مردها بايد در چارچوب خاصي صورت گيرد.
در اسلام براي اين حضور و مشارکت اجتماعي قوانين معين و قابل توجهي در نظر گرفته شده که توجه به آنها قطعا عامل مهمي در جلوگيري از بي بند و باري ، فساد و بروز مشکلات اخلاقي خواهد بود و زن را مخصوصا ملزم به مراعات آنها نموده است .
اسلام در مورد ارتباط اجتماعي زن و مرد شايسته مي داند که حتي الامکان ارتباط و گفتگوي زن و مرد نامحرم به موارد ضروري و حداقل کاهش يابد و در مواردي هم که هيچ راهي غير از برقراري ارتباط مستقيم وجود ندارد رعايت تمامي حدود شرعي را چه براي مرد و چه براي زن لازم مي داند . به عنوان مثال دستور داده شده است لحن سخن گفتن بايد به صورتي باشد که موجب هيجان درآمدن طرف مقابل نگردد . يا پوشاندن تمام بدن به غير از گردي صورت و کف و دو دست را براي زن واجب شمرده است . همه اينها حدودي اند که طبعا احتمال سوء استفاده هاي غير اخلاقي را به کمترين ميزان خود مي رساند و بدين وسيله سلامت رواني و اجتماعي انسان ها و جامعه را تضمين مي کند.
تباهي و فساد جوامع غربي که به هيچ اصول و حدودي در روابط زن و مرد قائل نيستند به حدي واضح و گويا است که اقامه دليل بر اين مدعا را بي وجه مي سازد . همه مي دانيم و مي دانند که امروزه يکي از مسائل و معظلات مهم جوامع صنعتي ، آزارهاي جنسي زنان شاغل در محيط هاي شغلي است که ناشي از همين بي حد و مرزي روابط و محترم نشمردن مقام زن است .
البته اين تهديد و آسيب (عدم حضور اجتماعي زن) در بسياري از موارد حاصل باورهاي غلط و ملاحظات نادرست اجتماعي فرهنگي و عقيدتي است که مانع مشارکت اجتماعي زنان مي شود . انديشه هاي ناروا و ناصواب در مورد مقام زن در طول تاريخ آن چنان در ذهن بشريت رسوخ کرده است که زدودن آن به فعاليت هاي عميق ، پردامنه و مداومي محتاج است.
اين باور غلط موجب گرديده که باور عمومي نسبت به زنان بر پايه اي ناروا و ناشايست شکل گيرد و نتيجتا ساختار جامعه و نظام هاي موجود در آن نيز چندان بر نيازها و ويژگي هاي زنان منطبق و مبتني نباشد و بالطبع زنان علاوه بر نارسايي ها و تنگناهايي که از ناحيه احساس يک هويت اجتماعي مشخص و ارزنده دارند با کمبود امکانات و زمينه هاي تعالي و پيشرفت و مهم تر از آن نبود فرصت هاي مناسب براي مشارکت فعال و نهادينه در اجتماع نيز مواجه خواهند شد .
بنابراين براي رسيدن به نقطه مطلوب (مشارکت و فعاليت اجتماعي زنان) در ابتدا براي روشن شدن اذهان به يک برنامه قوي فرهنگي نياز است تا ضرورت حضور زنان در صحنه ها و عرصه هاي مختلف سياسي - فرهنگي - اجتماعي تبيين گردد و تصورات غلط و گرايشات افراطي و تفريطي در اين رابطه زدوده شود و افزون بر اين بايد امکانات ، زمينه ها و فرصت هاي مورد نياز زنان ، متناسب با توانايي ها و استعداد هاي آنان هماهنگ با ناموس خلقت و احکام شرع نيز در سطح جامعه فراهم گردد . باز متذکر مي شويم که حضور و فعاليت اجتماعي زنان در خارج از نهاد خانواده هرگز به معناي بي بند و باري و از ميان رفتن پرده هاي عفاف و پاک دامني زنان نيست، بلکه اين مشارکت تاجايي مطلوب است که هم گوهر گرانبهاي او را آسيب نرساند و هم وظايف و نقش هايي خارج از توان روحي و جسمي بر او تحميل نشود . از اين رو ، بايد با برنامه ريزي درست از هر گونه الگوگيري غلط از فرهنگ غرب در حضور اجتماعي زنان جلوگيري کرد .
مي دانيم که خانواده ، هسته اوليه تشکيل جوامع انساني است و اجتماع متشکل از تعداد زيادي خانوار است. نهاد خانواده به عنوان پل ارتباطي و واسطي است که قبل از ارتباط مستقيم فرد با جامعه و گروهها و سازمان هاي درون آن نقش مهمي در انتقال هنجارهاي اجتماعي وارزش هاي فرهنگي به عهده دارد .
در فرآيند «اجتماعي شدن» فرد ، خانواده از اهميت ويژه اي در همنوايي عميق وي باهنجارهاي اجتماعي و پذيرش ارزش ها برخوردار است .
چگونگي شخصيت انساني ناشي از فعل و انفعلات روحي و رواني او در دوران کودکي است که غالبا درخانه سپري مي شود و از آنجايي که در اين دوران ارتباط کودک در غالب موارد با مادر است مي توان به نقش حساس مادر در پايه ريزي شخصيت فرد و ميزان جامعه پذيري و هماهنگي او با نظام ارزشي حاکم بر جامعه اش پي برد . تعليم و تربيت اوليه فرد نيز غالبا از همين دوران کودکي و از طريق حرکات و سکنات و امر و نهي والدين و به ويژه مادر به لحاظ حجم بيشتر ارتباط مادر و کودک در غالب موارد بنا گذاشته مي شود و بعضا افراد تا سنين بالا نيز از تأثيرات تربيتي خانواده بي نصيب نيستند .
پس طبق آنچه گذشت نهاد خانواده يک محيط تربيتي است . شايد بزرگ ترين وظيفه هر پدر و مادري تربيت صحيح فرزندان و تحويل افرادي شايسته به جامعه است . کودکان تا زمان که به سنين جواني مي رسند ، محيط هاي تربيتي مختلفي را مي گذرانند اما هيچ محيطي همانند نهاد خانواده در تکامل شخصيت آنها مؤثر نمي باشد .
متأسفانه يکي از شايع ترين عواملي که اثرات تربيتي سويي در فرزندان و خانواده بر جاي مي گذارد، استفاده از خشونت و بي احساسي و شدت عمل است .
چه بسا افرادي که قرباني خشونت والدين و به ويژه پدر شده و از تربيت سالم محروم شده اند و اين گونه افراد به علت برخوردهاي خشن و مستبدگرانه ، گرفتار عقده ي حقارت مي شوند و همين عقده سرچشمه بسياري از رفتارها و صفات نادرست در آنها خواهد شد .
انجام خشونت در نهاد خانواده نسبت به اعضاي خانه خصوصا فرزندان در دوره نوجواني موجب بدبيني نسبت به زندگي و احساس پيدايش چنين روحيه اي در نوجوانان ، زمينه را براي انواع انحرافات فراهم مي سازد و آنها را به سرعت به سوي عواملي که بتواند اضطراب و ناامني و ناآرامي آنها را هر چند به طور موقت فرو نشاند سوق مي دهد . اعتياد ، دوستي هاي خطرناک و انحرافات جنسي از آن جمله اند .
غرب پس از انقلاب صنعتي (رنسانس) تلاش هاي همه جانبه اي براي مسخ هويت ساير جوامع و به ويژه جوامع اسلامي کرد . استعمار غرب به منظور حفظ و تداوم برتري خود ، ملت ها را تعمدا دچار خودباحتگي کرد ، ارزش هاي بومي ، ملي و ديني آنها را لگدمال و منکوب نمود و تمام اصالت هاي آنها را بي ارزش و اعتبار کرد . تحقيقي که استعمار اين چنين در حق ملل ديگر روا داشت به حدي مؤثر افتاد که هنوز هم در برخي موارد يادآوري اصالت هاي بومي و ملي و مذهبي براي انسان غير غربي موجب سرافکندگي مي شود.
زن در مکتب غرب و جهان متمدن امروز همان نگاه بدوي به زن است . ديدگاههاي غرب و شرق و ديدگاههاي دوران جاهليت در مورد زن تقريبا يکسان است و تفاوت چنداني ندارند. به طور کلي زن در اين دوران از حقوق انساني برخوردار نبوده و در مواردي حتي حيوانات از او با ارزش تر بوده اند . در فرهنگ ليبرال دموکراسي امروز غرب نيز موقعيت زن تغيير چنداني نکرده ، بلکه تکرار تاريخ است . اما در شکل جاهليت مدرن و جديد با اين تفاوت که اين اسارت و ناديده گرفتن شخصيت اصيل زن را با شعار آزادي در آميخته اند و زن خود در اين بحران نقش اساسي دارد .
در اين دوره زن به شکل گلي زيبا و خوش بو و آب و رنگ و خوش اندام ظاهر شده که ريشه اش را يا خود و يا ديگران سوزانده اند و او تبديل به گلي هر جايي شده تا زماني که لطافت و زيبايي و کارآيي خود را از هر نظر دارد مورد توجه است و چون فرسوده و پژمرده شد او را به دور مي اندازند .
غرق شدن در تجملات و زرق و برق هاي دنيوي ، روي آوردن به زندگي به سبک مصرفي و غربي ، تعمد در ارائه و الگوگيري از الگوهاي غربي در نوع ارتباطات ، پوشش ، مسکن ، خوراک و آرايش و ... همه از مصاديق خودباختگي در عرصه نهاد خانواده است .
فرهنگ غرب هيچ گاه براي زن هويتي مقدس و محترم ارائه نداده و همواره از او به عنوان ابزاري در جهت نيل به مقاصد خود استفاده نموده است . امروزه تجارت سکس ، پيچيده ترين نوع بردگي مدرن براي زنان است . برخي از کشورهاي صنعتي از جمله آلمان به عنوان مرکز واردات و فروش دختران جوان که بيشتر آنان دختران آسيايي اند به حساب مي آيند و برخي از کشورهاي در حال توسعه همچون تايلند ، بخش مهمي از اقتصاد خود را بر تجارت بين المللي سکس استوار کرده اند . به طوري که سالانه ميليون ها جهانگرد هم جنس گرا و دگر جنس خواه از کشورهاي مختلف جهان را به خود جذب مي کنند .
برايند سياست و برنامه هاي بين المللي اعمال شده درباره زنان در کشورهاي غربي اين نتيجه را به دنبال داشته است که خانواده و زن ، قرباني اصلي بوده اند و در بيشتر کشورهاي شرقي به دليل وجود سنت ريشه دار خانواده از يکسو و گسترش اشتغال و بازدهي اقتصادي زنان از سوي ديگر ، فشارهاي زيادي را بر زنان وارد کرده و خستگي جسمي و روحي فراواني را پديد آورده است تا آنجا که برخي از سياستگذاران ، اين کشورها را متوجه ضرورت تجديد نظر در الگوبرداري از فرهنگ غربي نسبت به زن وا داشته است. بدون شک راهکار رهايي از قيد و بند خودباختگي نسبت به فرهنگ غرب ، که بر محور لييبراليزم ، اومانيزم و سکولاريزم استوار است ، بررسي علل و ريشه يابي خودباختگي است . اهميت اين امر به ويژه زماني که فرهنگ خودي از غنا و پشتوانه کافي برخوردار است دو چندان مي شود، چرا که در مورد فرهنگ هاي ضعيف و بي ريشه پيداست که همين ضعف و يا بي ريشه بودن ، بهترين و مهم ترين عامل خود باختگي است . شناخت ارزش ها اصالت هاي ديني مهم ترين رکن و عنصر خودباوري و بازيابي هويت اسلامي است چرا که اولا مرکز ثقل و محور اصلي هويت زن مسلمان همين ارزش ها و اصالت هاي ديني است و ثانيا در حال حاضر باورهاي زيادي وجود دارد که در واقع از دين نيستند بلکه به تدريج و با گذشت زمان به عنوان يک ارزش ديني و جزء آموزه هاي ديني تلقي شده اند . بنابراين پيراستن و پالايش دين از اين باورهاي غير ديني اهميت ويژه اي دارد .
نکته آخر اين که زن بايد با هويت اصيل خود پيوندي تاريخي برقرار کند يعني بايد هر چه بيشتر تاريخ خودش را بشناسد و با اصالت هاي فرهنگي خويش آشنا شود . بي شک آشنايي با گنجينه ي پر بها زنان نامدار جهان اسلام که نمونه هاي فراواني وجود دارد ، گام اساسي در راه شناخت ارزش ها و اصالت هاي خود مي باشد .
شک نيست که طلاق در نظر اسلام امري مذموم و ناپسند است و پيامبر اکرم (صلوات الله عليه) اسلام بارها به زشتي و بدي آن اشارت فرموده اند و در حديث فاخري مي فرمايند :
«خداوند دشمن مي دارد و لعنت مي کند مردي راکه دلش مي خواهد مرتب زن عوض کند و زني را که دلش مي خواهد مرتب شوهر عوض کند .»(5)
اسلام سعي دارد به هر شکل و صورتي که باشد موجباتي فراهم آورد که زن و مرد از هم جدا نشوند و زندگي شان به طلاق نکشد . درپي جلوگيري از وقوع طلاق ، اسلام راههايي را عرضه کرده است که از جمله آنها اخلاق است و در آن توصيه به گذشت و ناديده گرفتن لغزش ها و خطاهاي همسر ، تحمل نامرادي ها و گرفتاري ها پذيرش و تن دادن به ضوابط الهي، دلگرم کردن خود به لطف و عنايت خدا ، وساطت و مداخله ديگران در زندگي ، تن دادن به حکميت و انتخاب حکم از دو طرف و ... شده است .
در برخي از روايات توصيه شده است که زن يا مردي که در آستانه جدايي هستند براي جلوگيري از آن ، بخشي از حقوق مشروع خود را ناديده بگيرند و از خدا اجر بخواهند تا کار به طلاق نکشد .
همچنين توصيه شده است که طرفين توقعات و انتظارات خود را محدود کنند و مزايايي براي همسر خود در نظر بگيرند ، از مال و دارايي شخص خود به همسر ببخشند تا بالاخره آتش فتنه بخوابد .
به هر تقدير اسلام درصدد است با قوانين خود تا سر حد امکان ، طلاق صورت نگيرد . اسلام طلاق را به عنوان چاره جويي در مواردي که چاره اي جز جدايي وجود ندارد ، تجويز کرده است. با اين همه ، صرف قواعد اخلاقي براي جلوگيري از طلاق هاي ناروا کافي نيست بلکه ضمانت اجرايي حقوقي نيز لازم است و به عبارت ديگر پاره اي تدابير حقوقي براي جلوگيري از سوء استفاده مرد از اختيار طلاق بايد به کار گرفته شود.
با تمام اين اوصاف اگر به هر دليلي نهاد خانواده با مسئله طلاق مواجه شد ، باز اسلام با جديت خواستار بازگشت زن و مرد به زندگي زناشويي است و از همين رو در طلاق رجعي که يکي از انواع طلاق هاست ، زن تا مدت معيني که «عده» ناميده مي شود حق ازدواج مجدد ندارد و زن و مرد مي توانند در اين مدت بدون اين که صيغه ي نکاح را جاري سازند مجددا به سر زندگي باز گردند. حتي پس از پايان اين دوران هم با تأکيد بر تجديد نکاح و ازدواج مجدد است . اما صرف نظر از ازدواج مجدد با همسر قبلي اصل ازدواج چه براي مرد و يا زن امري لازم و پرفايده است و هر يک از آنها به دلايلي همچنان محتاج به ازدواج است . براي مرد داشتن همسر از اين جهت ضروري است که زن آرامش بخش زندگي است و اوست که مي تواند به زندگي سر و سامان بدهد و انيس و مونس مرد باشد . مخصوصا اگر مرد ، حضانت فرزندان خردسال همسر قبلي خود را نيز به عهده داشته باشد ، نياز بيشتري به ازدواج مجدد دارد . براي زن نيز داشتن پشت و پناه در زندگي و تأمين نيازهاي روحي و رواني و ... توسط يک مرد که خواهان و طالب او باشد ضروري است .
بنابراين طلاق در عين مذموم و ناخوشايند بودن ، در برخي موارد لازم و ضروري است و اقدام به آن عاقلانه ترين راه بازگشت آرامش به زن و شوهري است که در زندگي زناشويي خود دچار پريشاني و از هم گسيختگي خانوادگي شده اند .
تعاليم و قوانين اسلام در مورد طلاق ، اگر چه بعضا در اثر کج فهمي و غرض ورزي مورد اعتراض واقع شده است اما اگر به صورت همه جانبه مورد دقت قرار گيرد و به گونه اي صحيح بکار گرفته شود علاوه بر اين که نهايت تلاش خود را در حفظ کانون خانواده بکار مي گيرد ، بهترين و عادلانه ترين شيوه ها را براي جدايي و انحلال نکاح ، پيش روي زن و مرد قرار مي دهد .
اسلام گرچه طلاق را مبغوض ترين حلال ها مي داند و معرفي کرده ولي زن و شوهري را که مجبور به اين کار شده اند را دشمن نمي شمارد و حق حيات جمعي و تشکيل زندگي مجدد را براي آنها محفوظ مي دارد . البته طبيعي است که طلاق آثار و لوازم خود را به همراه دارد و از تبعات طبيعي آن راه گريزي نيست اما جامعه بايد تلاش کند با درک - صحيح مسئله و مواجهه منطقي و عاقلانه با اين مسئله تبعات و نگراني هاي بعد از طلاق را براي زن و شوهري که از هم جدا شده اند و فرزندان آنها به حداقل برساند و آنها را مورد حمايت جدي خود قرار دهد .
/س
بر اين اساس نهاد خانواده از ديرباز ، رکن طبيعي و اساسي جوامع انساني به شمار مي رفته که هم با ضروريات زندگي و هم با سرشت و طبيعت انساني سازگار بوده است .
در اهميت و ارزش و ضرورت اين نهاد ، اين بس که گفته شده ، خانواده نخستين آموزشگاه و پرورشگاه انسان ، انتقال دهنده فرهنگ و تمدن ، محل کسب ارزشها و فضائل انساني و اخلاقي ، زمينه ساز تکامل و تحول کارگاه الگوسازي و سرنوشت سازي و در يک جمله سعادت و شقاوت جامعه در گرو تأمين سلامت و يا عدم سلامت اين نهاد با اهميت است .
در نظام ارزشي اسلام ، خانواده از منزلت و قداست خاصي برخوردار است و در محيط خانواده ، زنان مديريت داخلي اين واحد کوچک اجتماعي را برعهده دارند. و در سايه تلاش آنان مشکلاتي همچون احساس بي هويتي ، احساس ناامني اجتماعي ، محروميت از داشتن الگوي مناسب شخصيتي ، ترس و اضطراب، بي هدفي، کمبودهاي عاطفي و ... رخت بر مي بندد و شخصيت و ساختمان رواني اعضا شکل مي گيرد و روح آنها تلطيف مي شود .
بنابراين مشعل هاي عاطفي انساني در محفل خانواده و در جامعه بزرگ بشري ، وجود پاک و دل هاي بي آلايش مادران است و نقش رهبري آنها از جهت پاسداري از ارزش هاي انساني اسلامي بسيار مهم و خطير مي باشد و به جرئت مي توان گفت بدون وجود مادري پاک نهاد ، تربيت با مشکلات جدي رو به روست .
بر اين اساس شک نداريم که اثبات اين که خانواده کانون عواطف انساني است کار چندان دشواري نيست. چرا که تنها به خاطر وجود عنصري به نام مادر به راحتي مي توان خانواده را کانون اين عواطف دانست .
زن به خودي خود ، مظهر عواطف انساني است. يکي از مهم ترين ويژگي هاي روح زن که مي توان گفت ، بسياري از ويژگي هاي فرعي او برخاسته از آن است . شدت و قوت عنصر عاطفه و احساس در وجود اوست . اين ويژگي در شناخت روح زن به اندازه اي اهميت دارد که بدون درک و شناخت آن نمي توان به شناخت روحيات و خصوصيات زن و شخصيت او دست يافت.
بي ترديد نهاد خانواده ، يک محيط تربيتي است . شايد بزرگ ترين وظيفه هر پدر و مادري تربيت صحيح فرزندان و تحويل افرادي شايسته به جامعه باشد.
کودکان تا زماني که به سن جواني مي رسند، محيط هاي تربيتي مختلفي را مي گذارنند ، اگر در گذشته اي نه چندان دور ، وظيفه آموزش و تربيت صرفا و بيشتر به عهده خانواده ها بود، اما اکنون نهادهاي مختلفي همچون مهد کودک ، مدرسه و دانشگاه در انجام اين مهم ، خانواده را ياري مي دهند. اما با اين وجود ، هنوز هم خانواده نقش اول را بازي مي کند . از اين رو بايستي والدين که مربيان اصلي فرزندان هستند ، بيشترين تلاش را در اين زمينه مبذول دارند و اين مهم خود نيازمند لوازم بسياري است. آگاهي به اهداف تربيتي، آشنايي به فنون و روش هاي تربيتي ، داشتن برنامه مشخص و کارآمد براي اين تربيت و ... اما شايد مهم ترين عنصري که در اين زمينه نقش حياتي دارد، عنصر محبت است .
بنابراين تاکنون مشخص شد که زن و مرد به عنوان ارکان واقعي نهاد خانواده محسوب مي شوند که يکي در سمت مدير داخلي و ديگري در سمت مدير تأمين درآمد خانواده به ايفاي نقش مي پردازد .
به عبارت ديگر به موازات سرپرستي مرد در خانواده و مسئوليت در خصوص کسب درآمد ، زن نيز مسئوليت و مديريت امور داخلي خانه را بر عهده دارد و مسئوليت هاي مهمي متوجه اوست . يکي از جنبه هاي مهم مديريت زن تنظيم دخل و خرج براي تأمين مايحتاج اعضا است. بنابراين اگر چه رکن مهمي از اقتصاد خانواده به مرد سپرده شده است ولي رکن ديگر در اختيار زن است. البته طبيعي است که چرخه زندگي همواره بر يک روال ، قابل پيش بيني نيست شايد گاهي اوقات مشکلات و تنگناهايي در اين مسير به وقوع بپيوندد که به سرعت قابل رفع نباشد و زندگي را شديدا تحت تأثير خود قرار دهد و اين زمان اين نقش حياتي زن است که با تسلي دادن و درک شرايط همسر و همدردي با او به جبران خسارت و رفع کمبودها مي پردازد و بحران را از خانه و خانواده به بيرون مي راند.
پس از انقلاب اسلامي نوع نگرشي که امام خميني (ره) بر اساس دستمايه خويش از فرهنگ اسلام ناب به زن و جايگاه انساني او در خانواده نشان دادند همگي عاملي گرديد که زن را در شئون اجتماعي و مشارکت و حضور در صحنه هاي اجتماعي جامعه ،هم پا و همطراز مرد معرفي نمود و در تمام ابعاد فرهنگي ، سياسي و اقتصادي خواستار نقش آفريني شايسته و در خور بانوان محترمه باشند .
ايشان در يکي از سخنراني هاي خود نسبت به مقام و اهميت زن مي فرمايند :
اين حرف ها و اين شعرها و اين چيزهايي که در خارج درست کردند ، اينها خوف اين است که يکبار خداي ناکرده بعضي جوان هاي ما هم به اشتباه بيفتند که مبادا يک همچنين چيزي باشد و بشود. مبادا يک وقتي اسلام بيايد در خانه را بر روي زن ها ببندد ، قفلش کند که ديگر بيرون نيايند از خانه ها ، زن ها در صدر اسلام در ميدان ها مي رفتند .
در خصوص زنان ، اسلام هيچ گاه مخالف آزادي آنها نبوده است، بلکه بر عکس اسلام با مفهوم زن شيئي شده و به عنوان شيء مخالفت کرده و شرافت و حيثيت او را به وي باز داده است . زن مساوي مرد است . زن مانند مرد آزاد است که سرنوشت و فعاليت هاي خود را انتخاب کند . (1)
بنابراين زن در اين نهاد خانواده ، علاوه بر وجهه انساني خويش و نيز نقش اجتماعي اش در سطح کلان ، در سطح داخل خانه ، داراي نقش و مسئوليت هاي چندي است که تربيت صحيح فرزندان و پاسداري از کيان انساني و ديني خانواده ، مهم ترين وظايف او ، به عنوان مادر و همسر مي باشد . اصولا زنان نيمي از پيکره اجتماع هستند و جامعه براي باروري و پويايي در زمينه هاي فرهنگي ، اجتماعي و اقتصادي طبعاً نيازمند نيروي عظيم زنان و مادران است . هر فرد بر اساس حق طبيعي انساني خود حق دخالت در تعيين سرنوشت خود و جامعه اش را داراست .
لذا زنان نيز علاوه بر ايفاي نقش خانوادگي بايد در جامعه حضوري فعال و مؤثر داشته باشند تا به نوبه خود در رهيافت سياسي ، اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي جامعه تأثير گذار باشند.
قطعا مشارکت زن در تصميم گيري ها و استفاده از آراء و افکار و انديشه هاي آنان ، سبب مي شود که زنان از حالت انفعالي خارج شده و به صورت يک عنصر فعال در عرصه هاي اجتماعي ظاهر شوند . زنان براي پرورش استعدادهاي خود بايد به عرصه هاي سطوح مختلف مسئوليت ها گام بگذارند . جامعه به نيرو و توان همگان نيازمند است و هر گونه ضعف و اهمال در ايفاي نقش هاي محوله ولو در مقياس کوچک ، مي تواند جامعه را دچار ضعف و نابساماني سازد .
جامعه و اجتماع مجموعه اي از افراد انساني است که با قوانين و آداب و سنن خاصي به يکديگر پيوند خورده اند. به بيان ديگر انسان ها اشخاص اجتماعي به شمار مي روند که نسبت به يکديگر احساس نياز مي کنند و همين نياز باعث گرديده که در کنار يکديگر جامعه و اعتبارات انساني را به وجود آورند.
شکل نهاد خانواده و زندگي جمعي انسان در طول تاريخ همواره در حال تغيير بوده است . گذشت زمان و زندگي انسان ها در بستر تاريخ روز به روز بر پيچيدگي ها و ابعاد کمي و کيفي و حيات اجتماعي آنها افزوده است به طوري که جوامع امروزي را در بسياري از زمينه ها نمي توان با جوامع اوليه قابل مقايسه دانست.
با ايجاد مناسبات جديد انساني، بروز پديده هاي بي سابقه اجتماعي، پديد آمدن مسائل و موضوعات نو در عرصه هاي مختلف سياسي ، فرهنگي ، اقتصادي و اجتماعي و ... همه و همه زندگي جمعي انسان را در برابر نيازها و ضرورت هايي قرار داده است که پيش از اين و در گذشته هيچ گاه با آنها مواجه نبوده است. در اين بين آنچه که از تعدد و تنوع اين نيازها بيشتر و مهم تر است ، ارتباط متقابل و تنگاتنگي مي باشد که در ميان ابعاد گوناگون حيات جوامع امروزي بوجود آورده است. بالطبع اين ارتباط نزديک و متقابل موجب مي شود که هرگونه سياست گذاري و برنامه ريزي در يکي از بخش ها ، ساير زمينه ها را تحت تأثير قرار دهد و خود نيز متأثر گردد. افزون بر همه اينها ، جوامع معاصر، ديگر مانند گذشته اجزاء جداگانه و پراکنده اي نيستند که ارتباط اندکي با هم داشته باشند . اينکه جهان شاهد گسترش روز افزون ارتباط جوامع با يکديگر ، توسعه همکاري هاي دو جانبه ، منطقه اي و جهاني و ايجاد قطب بندي هاي گوناگون سياسي و اقتصادي است ، همين پيچيدگي ها و ظرافت ها متفکرين جوامع مختلف را واداشته است که نظريه هايي ابراز دارند که به تئوري توسعه موسوم شده اند .
ويژگي تئوري توسعه ، اين است که کليت جامعه را در نظر مي گيرند و مسائلي را در سطح کلان مورد بررسي قرار داده و راه حل ارائه مي دهد .
آنچه تا کنون درصدد اثبات آن در نهاد خانواده بوديم وجود و حقيقت دو عنصر محوري آن به نام زن و مرد بود.
زنان نيمي از پيکره جامعه اند . براي پيشرفت هر جامعه بايد هر دو جنس فعالانه در عرصه هاي خانواده و اجتماع و در عرصه هاي گوناگون حضور داشته باشند .
زن و مرد از نظر روحي ، مذهبي ، فرهنگي و فيزيولوژيکي و ... کامل کننده يکديگرند و هر کدام ويژگي هاي شخصيتي ، عاطفي و شناختي منحصر به فرد خود را دارا مي باشند. همين تفاوت ها موجب مي شود که هر کدام با ديد و نگاه متفاوت به جهان و پديده هاي اجتماعي بنگرند و چهره دگرگونه اي از آنها را به معارف بشري ارزاني دارند و از اين جهت مکمل يکديگر گردند .
بنابراين نقش آفريني و مسئوليت پذيري انسان ها در جامعه ، تنها به مردها اختصاص ندارد ، بلکه زنان هم در اين راستا سهم قابل توجهي در خانواده، جامعه و مشارکت اجتماعي دارند. او در اين مشارکت سهمي بس قابل تقدير را بر عهده دارد که به عنوان نمونه نقش به سزايي در تربيت فرزندان در محيط داخلي خانواده دارد . مي توان گفت که صلاح و فساد جامعه به زنان وابسته است .
يعني اگر در يک جامعه زنان ، مهذب و متدين و صالح باشند تمام اعضاي آن جامعه رستگار خواهند بود و اگر زنان فاسد باشند جامعه فاسد خواهد بود.
امام خميني (ره) در اين زمينه مي فرمايند:
صلاح و فساد يک جامعه از صلاح و فساد زنان آن جامعه سرچشمه مي گيرد . زن يکتا موجودي است که مي توان از دامن خود افرادي را به جامعه تحويل دهد که از (برکت شان) يک جامعه بلکه جامعه ها به استقامت و ارزش هاي والاي انساني کشيده شوند و مي توان برعکس آن باشد . (2)
البته در اين ميان ، آسيب ها و تهديداتي وجود دارد که مي تواند اين مشارکت و همکاري و همفکري و همدلي طرفين را مورد خدشه قرار دهد و عامل ناهنجاري هاي خانوادگي و اجتماعي شود.
دراين قسمت درصدد هستيم که به برخي از اين مخاطرات و تهديدات که نهاد مقدس خانواده را در تيررس خود قرار مي دهند مورد بررسي قرار داده و آثار و بازتاب آن را هم تبيين نموده و راهکارهاي مقابله با آنها را معين نماييم .
اين تهديدات در يک بحث مختصر متناسب با وضعيت موجود عبارتند از :
1- عدم فعاليت اجتماعي و انزوا طلبي (مادر)
البته اين حضور فعال در خانه ، تمام مشارکت نيست زيرا هم جامعه و هم خود زنان محتاج مشارکت وسيع تر و همه جانبه تر آنان هستند ، اما همين نقش ها که به واسطه توانايي و خصايص زنان به آنان عطا شده است يکي از عمده ترين مجاري دخالت آگاهانه و تأثير گذار آنان را در جامعه فراهم آورده است و بدين طريق اين امکان را به آنها داده است که ساير عرصه ها را نيز به نوعي متأثر سازند .
پس تصورات ناسازگاري ميان اداره ي امور منزل با مشارکت و فعاليت اجتماعي تصوري نابجا و غلط است. زن مي تواند ضمن حفظ جايگاه رفيع خود به عنوان مادر و مربي فرزندان و همتايي وفادار براي همسرش به امور اجتماعي متناسب بپر دازد و در عين حال بايد رسيدگي به امور خانه را يکي از مصاديق بارز و مهم مشارکت اجتماعي دانست و ميزان اهميت همسرداري و فرزند پروري از نظر اسلام تا جايي است که بايد آن را اولويت اول يک زن مسلمان به شمار آورد .
ما مفتخريم که بانوان و زنان پير ، جوان و خرد و کلان در صحنه هاي فرهنگي ، اقتصادي ،نظامي حاضر و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالي اسلام و مقاصد قرآن کريم فعاليت دارند . (3)
بايد هم زن ها ، هم مردها در مسائل اجتماعي ، در مسائل سياسي وارد باشند و ناظر باشند ، هم به مجلس ناظر باشند هم به کارهاي دولتي ناظر باشند واظهار نظر بکنند . (4)
از سوي ديگر در عين حالي که حضور اجتماعي زنان يکي از مصاديق بارز و مهم مشارکت اجتماعي به حساب مي آيد ولي اين حضور هرگز نبايد به بي احترامي و سوء استفاده از او منجر شود و لذا روابط و معاشرت او با مردها بايد در چارچوب خاصي صورت گيرد.
در اسلام براي اين حضور و مشارکت اجتماعي قوانين معين و قابل توجهي در نظر گرفته شده که توجه به آنها قطعا عامل مهمي در جلوگيري از بي بند و باري ، فساد و بروز مشکلات اخلاقي خواهد بود و زن را مخصوصا ملزم به مراعات آنها نموده است .
اسلام در مورد ارتباط اجتماعي زن و مرد شايسته مي داند که حتي الامکان ارتباط و گفتگوي زن و مرد نامحرم به موارد ضروري و حداقل کاهش يابد و در مواردي هم که هيچ راهي غير از برقراري ارتباط مستقيم وجود ندارد رعايت تمامي حدود شرعي را چه براي مرد و چه براي زن لازم مي داند . به عنوان مثال دستور داده شده است لحن سخن گفتن بايد به صورتي باشد که موجب هيجان درآمدن طرف مقابل نگردد . يا پوشاندن تمام بدن به غير از گردي صورت و کف و دو دست را براي زن واجب شمرده است . همه اينها حدودي اند که طبعا احتمال سوء استفاده هاي غير اخلاقي را به کمترين ميزان خود مي رساند و بدين وسيله سلامت رواني و اجتماعي انسان ها و جامعه را تضمين مي کند.
تباهي و فساد جوامع غربي که به هيچ اصول و حدودي در روابط زن و مرد قائل نيستند به حدي واضح و گويا است که اقامه دليل بر اين مدعا را بي وجه مي سازد . همه مي دانيم و مي دانند که امروزه يکي از مسائل و معظلات مهم جوامع صنعتي ، آزارهاي جنسي زنان شاغل در محيط هاي شغلي است که ناشي از همين بي حد و مرزي روابط و محترم نشمردن مقام زن است .
البته اين تهديد و آسيب (عدم حضور اجتماعي زن) در بسياري از موارد حاصل باورهاي غلط و ملاحظات نادرست اجتماعي فرهنگي و عقيدتي است که مانع مشارکت اجتماعي زنان مي شود . انديشه هاي ناروا و ناصواب در مورد مقام زن در طول تاريخ آن چنان در ذهن بشريت رسوخ کرده است که زدودن آن به فعاليت هاي عميق ، پردامنه و مداومي محتاج است.
اين باور غلط موجب گرديده که باور عمومي نسبت به زنان بر پايه اي ناروا و ناشايست شکل گيرد و نتيجتا ساختار جامعه و نظام هاي موجود در آن نيز چندان بر نيازها و ويژگي هاي زنان منطبق و مبتني نباشد و بالطبع زنان علاوه بر نارسايي ها و تنگناهايي که از ناحيه احساس يک هويت اجتماعي مشخص و ارزنده دارند با کمبود امکانات و زمينه هاي تعالي و پيشرفت و مهم تر از آن نبود فرصت هاي مناسب براي مشارکت فعال و نهادينه در اجتماع نيز مواجه خواهند شد .
بنابراين براي رسيدن به نقطه مطلوب (مشارکت و فعاليت اجتماعي زنان) در ابتدا براي روشن شدن اذهان به يک برنامه قوي فرهنگي نياز است تا ضرورت حضور زنان در صحنه ها و عرصه هاي مختلف سياسي - فرهنگي - اجتماعي تبيين گردد و تصورات غلط و گرايشات افراطي و تفريطي در اين رابطه زدوده شود و افزون بر اين بايد امکانات ، زمينه ها و فرصت هاي مورد نياز زنان ، متناسب با توانايي ها و استعداد هاي آنان هماهنگ با ناموس خلقت و احکام شرع نيز در سطح جامعه فراهم گردد . باز متذکر مي شويم که حضور و فعاليت اجتماعي زنان در خارج از نهاد خانواده هرگز به معناي بي بند و باري و از ميان رفتن پرده هاي عفاف و پاک دامني زنان نيست، بلکه اين مشارکت تاجايي مطلوب است که هم گوهر گرانبهاي او را آسيب نرساند و هم وظايف و نقش هايي خارج از توان روحي و جسمي بر او تحميل نشود . از اين رو ، بايد با برنامه ريزي درست از هر گونه الگوگيري غلط از فرهنگ غرب در حضور اجتماعي زنان جلوگيري کرد .
2 - غفلت از مسئوليت خانواده (مادر)
مي دانيم که خانواده ، هسته اوليه تشکيل جوامع انساني است و اجتماع متشکل از تعداد زيادي خانوار است. نهاد خانواده به عنوان پل ارتباطي و واسطي است که قبل از ارتباط مستقيم فرد با جامعه و گروهها و سازمان هاي درون آن نقش مهمي در انتقال هنجارهاي اجتماعي وارزش هاي فرهنگي به عهده دارد .
در فرآيند «اجتماعي شدن» فرد ، خانواده از اهميت ويژه اي در همنوايي عميق وي باهنجارهاي اجتماعي و پذيرش ارزش ها برخوردار است .
چگونگي شخصيت انساني ناشي از فعل و انفعلات روحي و رواني او در دوران کودکي است که غالبا درخانه سپري مي شود و از آنجايي که در اين دوران ارتباط کودک در غالب موارد با مادر است مي توان به نقش حساس مادر در پايه ريزي شخصيت فرد و ميزان جامعه پذيري و هماهنگي او با نظام ارزشي حاکم بر جامعه اش پي برد . تعليم و تربيت اوليه فرد نيز غالبا از همين دوران کودکي و از طريق حرکات و سکنات و امر و نهي والدين و به ويژه مادر به لحاظ حجم بيشتر ارتباط مادر و کودک در غالب موارد بنا گذاشته مي شود و بعضا افراد تا سنين بالا نيز از تأثيرات تربيتي خانواده بي نصيب نيستند .
3 - خشونت
پس طبق آنچه گذشت نهاد خانواده يک محيط تربيتي است . شايد بزرگ ترين وظيفه هر پدر و مادري تربيت صحيح فرزندان و تحويل افرادي شايسته به جامعه است . کودکان تا زمان که به سنين جواني مي رسند ، محيط هاي تربيتي مختلفي را مي گذرانند اما هيچ محيطي همانند نهاد خانواده در تکامل شخصيت آنها مؤثر نمي باشد .
متأسفانه يکي از شايع ترين عواملي که اثرات تربيتي سويي در فرزندان و خانواده بر جاي مي گذارد، استفاده از خشونت و بي احساسي و شدت عمل است .
چه بسا افرادي که قرباني خشونت والدين و به ويژه پدر شده و از تربيت سالم محروم شده اند و اين گونه افراد به علت برخوردهاي خشن و مستبدگرانه ، گرفتار عقده ي حقارت مي شوند و همين عقده سرچشمه بسياري از رفتارها و صفات نادرست در آنها خواهد شد .
انجام خشونت در نهاد خانواده نسبت به اعضاي خانه خصوصا فرزندان در دوره نوجواني موجب بدبيني نسبت به زندگي و احساس پيدايش چنين روحيه اي در نوجوانان ، زمينه را براي انواع انحرافات فراهم مي سازد و آنها را به سرعت به سوي عواملي که بتواند اضطراب و ناامني و ناآرامي آنها را هر چند به طور موقت فرو نشاند سوق مي دهد . اعتياد ، دوستي هاي خطرناک و انحرافات جنسي از آن جمله اند .
4 - خودباختگي (فريفتگي) در برابر فرهنگ غرب
غرب پس از انقلاب صنعتي (رنسانس) تلاش هاي همه جانبه اي براي مسخ هويت ساير جوامع و به ويژه جوامع اسلامي کرد . استعمار غرب به منظور حفظ و تداوم برتري خود ، ملت ها را تعمدا دچار خودباحتگي کرد ، ارزش هاي بومي ، ملي و ديني آنها را لگدمال و منکوب نمود و تمام اصالت هاي آنها را بي ارزش و اعتبار کرد . تحقيقي که استعمار اين چنين در حق ملل ديگر روا داشت به حدي مؤثر افتاد که هنوز هم در برخي موارد يادآوري اصالت هاي بومي و ملي و مذهبي براي انسان غير غربي موجب سرافکندگي مي شود.
زن در مکتب غرب و جهان متمدن امروز همان نگاه بدوي به زن است . ديدگاههاي غرب و شرق و ديدگاههاي دوران جاهليت در مورد زن تقريبا يکسان است و تفاوت چنداني ندارند. به طور کلي زن در اين دوران از حقوق انساني برخوردار نبوده و در مواردي حتي حيوانات از او با ارزش تر بوده اند . در فرهنگ ليبرال دموکراسي امروز غرب نيز موقعيت زن تغيير چنداني نکرده ، بلکه تکرار تاريخ است . اما در شکل جاهليت مدرن و جديد با اين تفاوت که اين اسارت و ناديده گرفتن شخصيت اصيل زن را با شعار آزادي در آميخته اند و زن خود در اين بحران نقش اساسي دارد .
در اين دوره زن به شکل گلي زيبا و خوش بو و آب و رنگ و خوش اندام ظاهر شده که ريشه اش را يا خود و يا ديگران سوزانده اند و او تبديل به گلي هر جايي شده تا زماني که لطافت و زيبايي و کارآيي خود را از هر نظر دارد مورد توجه است و چون فرسوده و پژمرده شد او را به دور مي اندازند .
غرق شدن در تجملات و زرق و برق هاي دنيوي ، روي آوردن به زندگي به سبک مصرفي و غربي ، تعمد در ارائه و الگوگيري از الگوهاي غربي در نوع ارتباطات ، پوشش ، مسکن ، خوراک و آرايش و ... همه از مصاديق خودباختگي در عرصه نهاد خانواده است .
فرهنگ غرب هيچ گاه براي زن هويتي مقدس و محترم ارائه نداده و همواره از او به عنوان ابزاري در جهت نيل به مقاصد خود استفاده نموده است . امروزه تجارت سکس ، پيچيده ترين نوع بردگي مدرن براي زنان است . برخي از کشورهاي صنعتي از جمله آلمان به عنوان مرکز واردات و فروش دختران جوان که بيشتر آنان دختران آسيايي اند به حساب مي آيند و برخي از کشورهاي در حال توسعه همچون تايلند ، بخش مهمي از اقتصاد خود را بر تجارت بين المللي سکس استوار کرده اند . به طوري که سالانه ميليون ها جهانگرد هم جنس گرا و دگر جنس خواه از کشورهاي مختلف جهان را به خود جذب مي کنند .
برايند سياست و برنامه هاي بين المللي اعمال شده درباره زنان در کشورهاي غربي اين نتيجه را به دنبال داشته است که خانواده و زن ، قرباني اصلي بوده اند و در بيشتر کشورهاي شرقي به دليل وجود سنت ريشه دار خانواده از يکسو و گسترش اشتغال و بازدهي اقتصادي زنان از سوي ديگر ، فشارهاي زيادي را بر زنان وارد کرده و خستگي جسمي و روحي فراواني را پديد آورده است تا آنجا که برخي از سياستگذاران ، اين کشورها را متوجه ضرورت تجديد نظر در الگوبرداري از فرهنگ غربي نسبت به زن وا داشته است. بدون شک راهکار رهايي از قيد و بند خودباختگي نسبت به فرهنگ غرب ، که بر محور لييبراليزم ، اومانيزم و سکولاريزم استوار است ، بررسي علل و ريشه يابي خودباختگي است . اهميت اين امر به ويژه زماني که فرهنگ خودي از غنا و پشتوانه کافي برخوردار است دو چندان مي شود، چرا که در مورد فرهنگ هاي ضعيف و بي ريشه پيداست که همين ضعف و يا بي ريشه بودن ، بهترين و مهم ترين عامل خود باختگي است . شناخت ارزش ها اصالت هاي ديني مهم ترين رکن و عنصر خودباوري و بازيابي هويت اسلامي است چرا که اولا مرکز ثقل و محور اصلي هويت زن مسلمان همين ارزش ها و اصالت هاي ديني است و ثانيا در حال حاضر باورهاي زيادي وجود دارد که در واقع از دين نيستند بلکه به تدريج و با گذشت زمان به عنوان يک ارزش ديني و جزء آموزه هاي ديني تلقي شده اند . بنابراين پيراستن و پالايش دين از اين باورهاي غير ديني اهميت ويژه اي دارد .
نکته آخر اين که زن بايد با هويت اصيل خود پيوندي تاريخي برقرار کند يعني بايد هر چه بيشتر تاريخ خودش را بشناسد و با اصالت هاي فرهنگي خويش آشنا شود . بي شک آشنايي با گنجينه ي پر بها زنان نامدار جهان اسلام که نمونه هاي فراواني وجود دارد ، گام اساسي در راه شناخت ارزش ها و اصالت هاي خود مي باشد .
5 - طلاق و جدايي
شک نيست که طلاق در نظر اسلام امري مذموم و ناپسند است و پيامبر اکرم (صلوات الله عليه) اسلام بارها به زشتي و بدي آن اشارت فرموده اند و در حديث فاخري مي فرمايند :
«خداوند دشمن مي دارد و لعنت مي کند مردي راکه دلش مي خواهد مرتب زن عوض کند و زني را که دلش مي خواهد مرتب شوهر عوض کند .»(5)
اسلام سعي دارد به هر شکل و صورتي که باشد موجباتي فراهم آورد که زن و مرد از هم جدا نشوند و زندگي شان به طلاق نکشد . درپي جلوگيري از وقوع طلاق ، اسلام راههايي را عرضه کرده است که از جمله آنها اخلاق است و در آن توصيه به گذشت و ناديده گرفتن لغزش ها و خطاهاي همسر ، تحمل نامرادي ها و گرفتاري ها پذيرش و تن دادن به ضوابط الهي، دلگرم کردن خود به لطف و عنايت خدا ، وساطت و مداخله ديگران در زندگي ، تن دادن به حکميت و انتخاب حکم از دو طرف و ... شده است .
در برخي از روايات توصيه شده است که زن يا مردي که در آستانه جدايي هستند براي جلوگيري از آن ، بخشي از حقوق مشروع خود را ناديده بگيرند و از خدا اجر بخواهند تا کار به طلاق نکشد .
همچنين توصيه شده است که طرفين توقعات و انتظارات خود را محدود کنند و مزايايي براي همسر خود در نظر بگيرند ، از مال و دارايي شخص خود به همسر ببخشند تا بالاخره آتش فتنه بخوابد .
به هر تقدير اسلام درصدد است با قوانين خود تا سر حد امکان ، طلاق صورت نگيرد . اسلام طلاق را به عنوان چاره جويي در مواردي که چاره اي جز جدايي وجود ندارد ، تجويز کرده است. با اين همه ، صرف قواعد اخلاقي براي جلوگيري از طلاق هاي ناروا کافي نيست بلکه ضمانت اجرايي حقوقي نيز لازم است و به عبارت ديگر پاره اي تدابير حقوقي براي جلوگيري از سوء استفاده مرد از اختيار طلاق بايد به کار گرفته شود.
با تمام اين اوصاف اگر به هر دليلي نهاد خانواده با مسئله طلاق مواجه شد ، باز اسلام با جديت خواستار بازگشت زن و مرد به زندگي زناشويي است و از همين رو در طلاق رجعي که يکي از انواع طلاق هاست ، زن تا مدت معيني که «عده» ناميده مي شود حق ازدواج مجدد ندارد و زن و مرد مي توانند در اين مدت بدون اين که صيغه ي نکاح را جاري سازند مجددا به سر زندگي باز گردند. حتي پس از پايان اين دوران هم با تأکيد بر تجديد نکاح و ازدواج مجدد است . اما صرف نظر از ازدواج مجدد با همسر قبلي اصل ازدواج چه براي مرد و يا زن امري لازم و پرفايده است و هر يک از آنها به دلايلي همچنان محتاج به ازدواج است . براي مرد داشتن همسر از اين جهت ضروري است که زن آرامش بخش زندگي است و اوست که مي تواند به زندگي سر و سامان بدهد و انيس و مونس مرد باشد . مخصوصا اگر مرد ، حضانت فرزندان خردسال همسر قبلي خود را نيز به عهده داشته باشد ، نياز بيشتري به ازدواج مجدد دارد . براي زن نيز داشتن پشت و پناه در زندگي و تأمين نيازهاي روحي و رواني و ... توسط يک مرد که خواهان و طالب او باشد ضروري است .
بنابراين طلاق در عين مذموم و ناخوشايند بودن ، در برخي موارد لازم و ضروري است و اقدام به آن عاقلانه ترين راه بازگشت آرامش به زن و شوهري است که در زندگي زناشويي خود دچار پريشاني و از هم گسيختگي خانوادگي شده اند .
تعاليم و قوانين اسلام در مورد طلاق ، اگر چه بعضا در اثر کج فهمي و غرض ورزي مورد اعتراض واقع شده است اما اگر به صورت همه جانبه مورد دقت قرار گيرد و به گونه اي صحيح بکار گرفته شود علاوه بر اين که نهايت تلاش خود را در حفظ کانون خانواده بکار مي گيرد ، بهترين و عادلانه ترين شيوه ها را براي جدايي و انحلال نکاح ، پيش روي زن و مرد قرار مي دهد .
اسلام گرچه طلاق را مبغوض ترين حلال ها مي داند و معرفي کرده ولي زن و شوهري را که مجبور به اين کار شده اند را دشمن نمي شمارد و حق حيات جمعي و تشکيل زندگي مجدد را براي آنها محفوظ مي دارد . البته طبيعي است که طلاق آثار و لوازم خود را به همراه دارد و از تبعات طبيعي آن راه گريزي نيست اما جامعه بايد تلاش کند با درک - صحيح مسئله و مواجهه منطقي و عاقلانه با اين مسئله تبعات و نگراني هاي بعد از طلاق را براي زن و شوهري که از هم جدا شده اند و فرزندان آنها به حداقل برساند و آنها را مورد حمايت جدي خود قرار دهد .
پي نوشت :
1 - صحيفه نور ، ج 2 ، ص 44 .
2 - همان ، ج 16 ، ص 125 .
3 - همان ، ج 28 ، ص 172 .
4 - همان ، ج 13 ، ص 69 .
5 - ميزان الحکمه ، ج 5 ، ص 547 .
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}